English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6469 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
personal U محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
expedite U تسهیل کردن
expedited U تسهیل کردن
expedites U تسهیل کردن
means are not a U وسایل فراهم نیست
facilitating U تسهیل کردن کمک کردن
facilitated U تسهیل کردن کمک کردن
facilitate U تسهیل کردن کمک کردن
facilitates U تسهیل کردن کمک کردن
to pander to somebody [something] U تسهیل کردن با کسی [چیزی]
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
Everything worked out well. U همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
users U سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user U سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflages U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
provision U شرط کردن فراهم کردن
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
to make up U جبران کردن فراهم کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
to find in U فراهم کردن
procures U فراهم کردن
procuring U فراهم کردن
to bring a bout U فراهم کردن
to bring about U فراهم کردن
procure U فراهم کردن
effecturate U فراهم کردن
accrete U فراهم کردن
procured U فراهم کردن
work up U کم کم فراهم کردن
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtained U فراهم کردن گرفتن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
obtains U فراهم کردن گرفتن
To raise money. U پول فراهم کردن
jockeys U با حیله فراهم کردن
jockey U با حیله فراهم کردن
provides U وسیله فراهم کردن
to bring something U فراهم کردن چیزی
provide U وسیله فراهم کردن
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
raise money U فراهم کردن پول
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
to gather together U جمع کردن فراهم اوردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
get U بدست اوردن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
gags U مانع فراهم کردن برای
gagging U مانع فراهم کردن برای
gagged U مانع فراهم کردن برای
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
gag U مانع فراهم کردن برای
occasion U موجب شدن فراهم کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue U بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
to raise the wind U پول برای مقصودی فراهم کردن
to reseat a theatre U صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
eudemonism U اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
rig in U باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
eudaimonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
salvaging U اوراق کردن وسایل
salvages U اوراق کردن وسایل
mounting U سوار کردن وسایل
salvaged U اوراق کردن وسایل
salvage U اوراق کردن وسایل
cryptodevice U وسایل رمز کردن
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
camouflage U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalises U محل اوراق کردن وسایل
stack U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
cannibalised U محل اوراق کردن وسایل
cannibalising U محل اوراق کردن وسایل
stacked U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacks U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflaged U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalized U محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes U محل اوراق کردن وسایل
camouflaging U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalizing U محل اوراق کردن وسایل
camouflages U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalize U محل اوراق کردن وسایل
delivers U اجرا کردن
conducts U اجرا کردن
deliver U اجرا کردن
implemented U اجرا کردن
implementing U اجرا کردن
performs U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
make a reality U اجرا کردن
implements U اجرا کردن
put in practice U اجرا کردن
put ineffect U اجرا کردن
accomplish U اجرا کردن
bring inbeing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
fulfill [American] U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
put into practice U اجرا کردن
carry ineffect U اجرا کردن
put into effect U اجرا کردن
actualize U اجرا کردن
bring into being U اجرا کردن
actualise [British] U اجرا کردن
put inpractice U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
make something happen U اجرا کردن
conducting U اجرا کردن
enforcing U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
enforces U اجرا کردن
enforced U اجرا کردن
conducted U اجرا کردن
conduct U اجرا کردن
enforce U اجرا کردن
performed U اجرا کردن
perform U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
executing U اجرا کردن
exercised U اجرا کردن
exercise U اجرا کردن
fulfit U اجرا کردن
effecting U اجرا کردن
executed U اجرا کردن
executes U اجرا کردن
administrations U اجرا کردن
carry into execution U اجرا کردن
to put in practice U اجرا کردن
practicing U اجرا کردن
practise U اجرا کردن
administration U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
practises U اجرا کردن
exercises U اجرا کردن
effected U اجرا کردن
practising U اجرا کردن
effect U اجرا کردن
pickup zone U منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
cocooning U اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com